جدول جو
جدول جو

معنی پنجه کش - جستجوی لغت در جدول جو

پنجه کش
(پَ جَ / جِ کَ / کِ)
نوعی نان برشته و نازک. قسمی نان گرده
لغت نامه دهخدا
پنجه کش
نوعی نان برشته و نازک قسمی نان گرده
تصویری از پنجه کش
تصویر پنجه کش
فرهنگ لغت هوشیار
پنجه کش
نان بربری که در تنور پخته شود و آثار پنجه ی نانوا بر روی آن
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پنجه وه
تصویر پنجه وه
پنجه، نپنج روز آخر سال در تقویم ایران باستان که به ترتیب عبارت است از مثلاً اهنود، اشتود، سپنتمد، وهوخشتر و وهشتواش، چون در گاهنمای باستانی ایران هر ماه سی شبانه روز بود و هر سال ۳۶۰ شبانه روز می شد ازاین رو در پایان سال پنج روز می افزودند تا سال دقیقاً ۳۶۵ روز بشود
، پنجۀ دزدیده، پنجۀ بزرگ، پنجۀ مسترقه، خمسۀ مسترقه، پنجک، بهیزک، وهیزک، اندرگاه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رنج کش
تصویر رنج کش
رنجبر، زحمت کش
فرهنگ فارسی عمید
(پَ جَ / جِ کَ)
در رامیان سیاه بن را نامند
لغت نامه دهخدا
(پِ رَ دَ / دِ)
غمخوار. تحمل کننده اندوه:
خاقانیا سگ جان شدی کانده کش جانان شدی
در عشق سر دیوان شدی نامت بدیوان تازه کن.
خاقانی.
خاقانی اگر چه عقل دستخوش تست
هم محرم عشق باش کانده کش تست.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(اَ لَ)
شکنجه کشن-ده. آنکه تحت عذاب و شکنجه قرار دارد. (یادداشت مؤلف) :
سپاه درد و غم از هر طرف هجوم کنند
که دل شکنجه کش عیشها و عشرتهاست.
طالب آملی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(لَ گَ)
زحمت کش. (ناظم الاطباء). آنکه متحمل مشقت و محنت باشد. رنجبر:
که زیبد بر آن هر دو تن مهتری
همان رنج کش باشد و لشکری.
فردوسی.
، ستمکش، تنگدست. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از خنجر کش
تصویر خنجر کش
دشنه کش خنجر کش اشتار کش خنجر زن
فرهنگ لغت هوشیار
آشی که از گندم پوست گرفته پزند
فرهنگ گویش مازندرانی
با نوک پا راه رفتن، حرکت دزدانه
فرهنگ گویش مازندرانی
نوعی لیف زمخت و بلند که به هنگام استحمام با روش خاصی بر پشت
فرهنگ گویش مازندرانی
گذشته ی نزدیک، پریروزها
فرهنگ گویش مازندرانی
از نان های محلی که با کشیدن پنجه ی دست بر روی آن و باقی ماندن
فرهنگ گویش مازندرانی
پنجه کشی نون
فرهنگ گویش مازندرانی